سني كلوب

هدف فقط اطلاع رساني است و هيچ گونه قصد تفرقه وجود ندارد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 16077
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


اینگونه عمر خلافت می کرد

گوشه ای از خشونت های عمر

پژوهشگران در تحلیل شخصیت خلیفه دوم و اثبات خشونت بي حد و حصر عمر به موارد ذیل استناد کرده اند:

نمونه اول)

او نخستین کسی بود که شلاق (دره) در دست گرفت. (1)

نمونه دوم)

شخصی به عمر گفت: مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو متنفرند!  عمر پرسید: برای چه؟ آن مرد گفت از زبان و عصای تو ! (2)

نمونه سوم)

عایشه فرزند عثمان بر این اعتقاد بود که تندی عمر- دیگران را از انتقاد به او بازداشته است. (3)

نمونه چهارم)

یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان لحظه متوجه شد که عمر با دره (شلاق) خود به طرف او می آید. بلافاصله از آنجا فرار کرد. (4) 

نمونه پنجم)

ابن عباس میگوید: من برای پرسیدن یک سوال از عمر دو سال صبر کردم. مانع من از پرسش ترس از عمر بود.  (5)

نمونه ششم)

خشونت عمر به حدی رسید که ابن عباس در عصر وی. جرات ابراز حکم شرعی ارث را نداشت. وقتی بعد از مرگ عمر بر خلاف نظر وی در زمینه ارث سخن گفت و به او اعتراض شد که چرا در زمان عمر نمیگفتی. جواب داد: به خدا قسم از او میترسیدم. (6) 

نمونه هفتم)

آورده اند که شخصی نزد عم آمد و پرسید: معنای آیه الجوار الکُنّس چیست؟ عمر با چوب دست زد و عمامه او را انداخت..! (7) 

نمونه هشتم)

از عبدالرحمن بن یزید چنین روایت شده است: شخصی درباره کلمه وأبّاً از عمر سوال کرد. عمر نیز با تازیانه سراغ او رفت. (8) 

نمونه نهم)

روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قران می دانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقیق می کنی ! (9)

نمونه دهم)

ابوهریره می گوید: در دوران زمامداری عمر هیچ فردی نبود که حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کند, مگر آنکه خون از پشتش جاری می گردید. (10)

نمونه يازدهم)

روزى در راه ديد كه عده اى به دنبال ابى بن كعب افتاده اند. درّه (تازیانه) كشيد كه بر سر او فرود آورد.

ابى گفت : يا اميرالمؤ منين ! از خدا بترس . عمر گفت : اين جمعيت چيست كه دنبالت افتاده اند، اى پسر كعب ؟ نمى دانى اين عمل ، تو را مفتون مى كند و آنها را خوار مى نمايد. (11)

نمونه دوازدهم)

درّه او مانند تازيانه عذاب بود كه بزرگان صحابه از آن وحشت داشتند، تا جايى كه گفته اند:  وحشتناكتر از شمشير حجاج بن يوسف بود. (12)

نمونه سيزدهم)

صاحب كتاب حياة الصحابه مي گوید: عمر نسبت به زنان خشنونت بیشتری داشت. زنان از او می ترسیدند. و ما در اینجا گوشه ای از این خشونت ها را بیان می کنیم:

طبرى به سلسله سند از سعيدبن مسيّب نقل مى كند كه گفت : وقتى ابوبكر مرد ، عايشه با جمعى از زنان براى او نوحه سرائى به راه انداخت . عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گريستن بر ابوبكر منع كرد، ولى زنان اعتنايى نكردند و سرگرم كار خود بودند.

عمر به هشام بن وليد گفت : به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتى عايشه اين حرف را از عمر شنيد، به هشام گفت : من نمى گذارم وارد خانه من بشوى ، ولى عمر گفت : داخل شو، من به تو اجازه مى دهم . هشام نيز داخل شد و امّ فروه خواهر ابوبكر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت ! زنان نوحه گر نيز وقتى اين (خشونت ) را ديدند، متفرق شدند!! (13)

نمونه چهاردهم)

به گزارش عبدالرزاق صنعانی, ابراهیم نخعی می گوید: عمر در صفوف زنان می گشت, ناگهان بوی عطر از آنان به مشامش رسید, در آن حال گفت: اگر می دانستم این بو از کیست با او چه و چه می کردم...

زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود, از ترس بول کرد! (14)

نمونه پانزدهم)

سیمای خلیفه چنان ترسناک بود که زن حامله ای از (ترس) دیدن او سقط جنین کرد. این حادثه زمانی رخ داد که خلیفه به دنبال زنی فرستاد تا در جلسه دادگاه حاضر شود. آن زن در بین راه از شدت خشونت عمر و ترس از او, فرزند خود را سقط کرد! (15)

نمونه شانزدهم)

عمر زنی را در پوششی دید که دیدن آن به شگفت آمد. در مورد او سوال کرد. گفتند: آن زن, کنیز فلانی است. عمر چندین ضربه با تازیانه اش به او زد. در حالی که می گفت: ای زن پست! آیا خود را شبیه زنان آزاد می گردانی! (16)

نمونه هفدهم)

به طور قطع بهترین راه شناخت عمر مراجعه به کلام اميرالمؤ منين عليه السلام است. آنجا كه مولا علي عليه السلام در خطبه شقشقيه راجع به واگذارى خلافت از جانب ابوبكر به عمر سخن مى گويد، مى فرمايد: 

ابوبكر آن را در موردى جنجال برانگيز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وى سخت ، ولغزشهايش بسيار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون كسى كه بر شترى سركش سوار است كه اگر مهارش را محكم نگاهدارد، بينى حيوان پاره مى شود و چنانچه آن را رها كند به رو در مى افتد. به خدا قسم ! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند.



اسناد:

(1) طبری: تاریخ الامم و الملوک ج 4 ص 209

(2) تاریخ المدینه المنوره ج2 ص858

(3) ابی سعید منصور بن الحسین: نثر الدر ج4 ص34

(4) المعرفه و التاریخ ج1 ص364-365

(5) ابن جوزی :تاریخ عمر بن الخطاب ص 126

(6) ابن حزم اندلسی: المحلی ج8 ص279-280

(7) سنن دارمی ج1ص54

(8) الدرالمنثور ج6ص317

(9) الدر المنثور ج2ص227

(10) تاریخ ابن عساکر ج3ص11

(11) الغدير للاميني ج 6 / 271، الكامل ج 2 / 369، فتوح البلدان للبلاذرى ص 286

(12) الطبقات لابن سعد ج 3 / 282

(13) كتاب حياة الصحابه  ج3ص260

(14) المصنف ج4ص343 و-344

(15) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید1/183, تاریخ عمر بن خطاب ص125

(16) عبقریة عمر ص130

نويسنده: حقيقت گوي احاديث اهل سنت تاريخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب


نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to sunnicloob.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com